یحیییحیی، تا این لحظه: 11 سال و 26 روز سن داره

قند عسل

رشد من و تو

قند عسلم!  وجودِ تو دنیایِ جدید بروی من باز کرده، شاید این حرف برای غیرِ مادران کلیشه به نظر بیاید، اما کسی که مادر شده است میفهمد که این حرف حقیقتِ محض است. از آغازین روزهایی که بار تو را گرفتم، آن همه تغییرات در جسم و روانم برایم منحصربفرد و شگفتی آفرین بود.  لحظه ی تولدت خواستنی ترین لحظه ی زندگیم بود و هنوز هر از گاهی دلم میخواهد ایکاش میشد آن مزه را دوباره احساس میکردم، دقیقا همان لحظه را با تو که روی سینه ام بودی و گریه میکردی و من دستان و چشمان و موهای غرق به خونت را سانتی متر به سانتی متر از نظر میگذراندم.  و حالا که روز به روز شیرینتر و خواستنی تر میشوی، هر کودک یا هر موجودِ ناتوانِ بی زبانی را که می بینم با خود...
23 دی 1392

آسمانِ من

عزیز دلم هر وقت که دلم میگیره وقتی نگاهت میکنم منو پل میزنی به آسمون، به خدا. هنوز بوی بهشت میدی، مزه بهشت میدی، خیلی دوستت دارم کوچولوی نازنینم.
14 دی 1392

خزیدی کرم کوچولوی من !

یحیی پسر نازنینم! روز پنج شنبه، 5 دی برای اولین بار سینه خیز راه رفتی، خیلی بامزه از خواب که بیدار شدی تا من بیام پوشکتو عوض کنم یه چیزی وسط اتاق توجهتو جلب کرد و در حدود نیم متر سینه خیز رفتی با تلاش و هن هن خیلی زیاد :)))  حالا هم دیگه داری تکرار میکنی و مهارت پیدا میکنی، دیشب دستت زیرت موند و گریه کردی :) خیلی با هیجان و جدی سینه خیز میری، معلومه که داره ازت انرژی میگیره کوچولوی من :*
9 دی 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به قند عسل می باشد